قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشاگری مشاور عالی مریم رجوی در مورد فرقه رجوی

 

تاریخ بدون سانسور، 8- ظهور و سقوط خلافت عباسی

هیچ تاریخ نوشته شده ای بی چون وچرا نیست. فقط بعضی ها بسیار موثق ترند، از جمله کتاب 11جلدی ویل دورانت))

مهم‌ترین اثر او تاریخ تمدن، مجموعه کتابی ۱۱(۲۷جلددرایران) جلدی است که با همکاری آریل دورانت، همسرش نوشته‌است. ویل دورانت در این کتاب توانسته‌است با استفاده از آثار مورخان دیگر (از هرودوت تا آرنولد توین‌بی)، که از ابتدای تاریخ مکتوب بشر تا کنون زیسته‌اند، مکتب نوینی از تاریخ‌نگاری را به وجود آورَد.

برخلاف دیگر تاریخ‌نگاران، که تنها تمرکزشان بر روی وقایع تاریخی و سیر تمدن بشری بود، وی در اثر خود به عوامل تمدن‌ساز در طول تاریخ نیز توجه می‌کند. در این باره نقل‌قولی دارد که چنین است: «تمدن رودی است با دو ساحل». این نقل‌قول به‌طور ضمنی به این مسئله اشاره دارد که تاریخ‌نگاران اغلب نهایت توجه و دقت خود را صرف رودخانهٔ در جریانِ تاریخ نموده‌اند که معمولاً پرآشوب و پرهیاهوست و اجازهٔ برداشت‌ها و تفاسیر صحیح را نمی‌دهد. در مقابل، او دیدگاه دیگری را مطرح می‌کند که در آن حواشی تاریخ و تمدن (ساحل‌ها) می‌توانند به اندازهٔ خودِ متن تاریخ مهم باشند. به‌نظر او، همهٔ مردمانی که در طول تاریخ خانه و مجسمه ساختند و شعر سراییده‌اند هم در شکل‌گیری تمدن نقش داشتند. ویل دورانت در کتاب درس‌هایی از تاریخ، که در سال‌های آخر زندگی خود نوشت، می‌گوید که تاریخ ملت‌ها را باید با توجه به پدیده‌های علمی جدید نوشت.))

دسترسی به قسمتهای قبلی 

تاریخ بدون سانسور-1: ساسانیان و فتح ایران توسط اعراب

تاریخ بدون سانسور-2: محمد

تاریخ بدون سانسور-3: محمد در مدینه: 622-630م

تاریخ بدون سانسور-4: قـــرآن

تاریخ بـدون سانسور-5: دیـن و دولـت

تاریخ بدون سانسور، 6 – شمشیر اسلام

تاریخ بدون سانسور، 7 – خلافت اموی

   قسمت هشتم: خلافت عباسی

III – خلافت عباسی: 750-1058م 132 -656 هـ ق

1 – هارون الرشید

ابوالعباس سفاح بر امپراطوري وسیعی حکومت یافت که قلمرو آن از رود سند تا اقیانوس اطلس ادامه داشت و شامل دیار سند (شمال باختري هند)، بلوچستان، افغانستان، ترکستان، ایران، بین النهرین، ارمنستان، شام، فلسطین، قبرس، کرت (اقریطش)، مصر، و شمال افریقا بود. اسپانیاي مسلمان از اطاعت وي سر باز زد. دیار سند هم، به سال دوازدهم حکومت وي، از اطاعتش بیرون رفت. سفاح، که میدانست دمشق از او متنفر است و در شهر ماجراجوي پرآشوب کوفه امنیت ندارد، پایتخت را به شهر «انبار» در شمال کوفه انتقال داد. اکثریت کسانی که وي را به قدرت رسانیده بودند از لحاظ فرهنگ و نژاد ایرانی بودند. سفاح از آن پس که از خون دشمنان خود سیراب شد، ملایمت و نرمش ایرانی را در دربار رواج داد؛ پس از وي چند تن خلیفۀ روشنفکر آمدند؛ اینان ثروت روزافزون دولت را براي ترویج هنر و ادبیات و علوم و فلسفه به کار بردند که اوج گرفت و بارور شد. ایرانیان مغلوب، پس از یک قرن تسلط بیگانه، غالب شده بودند

 

سفاح به سال 136 هـ ق (754 ( م به مرض آبله درگذشت، و ابوجعفر برادر پدري او به جایش نشست و منصور لقب یافت؛ مادر منصور یک کنیز بربري بود. مادران سی و هفت تن از خلفاي عباسی، به جز سه نفر، همه کنیز بودند. این قضیه نتیجۀ رسم صیغه یا متعه بازیی بود که خلفا پیش گرفته بودند و فرزندانی را که از کنیزان به وجود میآمدند قانونی میشمردند. بدین سان، طبقۀ اشراف اسلام، در نتیجۀدموکراسی شانس و تصادفاتی که مولود عشق و جنگ بود، پیوسته فزونی گرفت. خلیفۀ تازه چهل سال داشت، بلند قامت و لاغراندام بود، ریشی انبوه و چهرهاي سبزگونه داشت، و بسیار سخت گیر بود؛ به جمال زنان دلبستگی چندان نداشت، شرابخواره نبود، به موسیقی بیعلاقه بود، ولی ادبیات و علوم و هنرها را تأیید میکرد؛ به قدرت و عزم و مهابت ممتاز بود و توانست پایههاي خاندان حکومت عباسی را ـ که اگر او نبود، با مرگ سفاح نابود شده بود ـ استحکام بخشد. براي تنظیم دستگاه حکومت کوشش بسیار کرد. شهر باشکوه بغداد را پی افکند و آنجا را پایتخت دولت قرار داد. سازمان دولت و سپاه را تجدید کرد، که به همان صورت تا پایان دولت عباسی بر جاي ماند. شخصاً به همۀ ادارههاي دولتی و رفتار عمال آن نظارت داشت و کارمندان رشوه گیر و فاسد، از جمله برادر خود، را وادار کرد هر چه از اموال دولت برده اند به خزانه پس بدهند. در خرج اموال عمومی بسیار صرفهجو و باید گفت مسلک بود، تا آنجا که دوستانش از او بیزار شدند و مردم از فرط بخل لقب دوانیقی [کسی که دانه دانه خرج میکند] به او دادند. در آغاز حکومت خود، به تقلید ایرانیان، منصب وزارت را پدید آورد، که در تاریخ عباسیان اهمیت بسیار داشت. نخستین کسی که در زمان وي وزارت یافت خالد برمکی بود. برمکیان در مناصب دولت و حوادث تاریخ عباسیان اهمیت فراوان داشتند. منصور و خالد نظم و رفاهی به وجود آوردند که به روزگار هارون الرشید به ثمر رسید.

منصور، از آن پس که بیست و دو سال با لیاقت حکومت کرد، در راه حج درگذشت. پسرش مهدي (158 -169 هـ ق، 775 -785م) نیز در حکومت خود راه صلاح پیش گرفت؛ همۀ گناهکاران را، به جز آنها که براي دولت خطرناك بودند، بخشید؛ براي اصلاح شهرها مال بسیار به مصرف رساند؛ از موسیقی و ادبیات پشتیبانی کرد؛ و در کار حکومت لیاقت و کفایت نشان داد. چون روم شرقی انقلاب عباسی را براي استرداد بعضی مناطقی که اعراب در آسیاي صغیر گشوده بودند غنیمت شمرده بود، مهدي سپاهی به فرماندهی پسر خود هارون براي پس گرفتن آن بفرستاد. هارون رومیان را از مناطقی که تازه تصرف کرده بودند به سوي قسطنطنیه عقب راند. خود پایتخت نیز به خطر افتاد و ایرنه، ملکۀ روم شرقی ، ناچار با هارون پیمان صلح بست و تعهد کرد مبلغ 000.70 دینار (000,332 دلار) به خلیفه بپردازد (784( م ، از این موقع مهدي به پسر خود عنوان هارون الرشید داد. مهدي قبلا پسر دیگر خود هادي را ولایت عهد داده بود. چون لیاقت فوق العادة هارون را بدید، به او گفت از حق ولایت عهد به نفع برادر کوچکتر خود صرف نظر کند. هادي، که به فرماندهی سپاهی به سوي مشرق رفته بود، از این فرمان پدر سرپیچید و دستور او را، که گفته بود به سوي بغداد بازگردد، اطاعت نکرد. مهدي و هارون براي دستگیري او بیرون شدند، ولی مهدي در راه درگذشت و هارون، به پیروي از نصیحت وزیر خود یحیی بن خالد برمکی، با هادي به عنوان خلیفه بیعت کرد که ولایت عهد او باشد. ولی، همان طور که سعدي در کتاب خود گفته «ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند،» هادي ولایت عهد برادر را نپذیرفت و یحیی را به زندان کرد و فرزند خود را به ولیعهدي برداشت، و پس از زمانی کوتاه درگذشت. گفتند مادرش، که هارون را بر او ترجیح میداد، بالشی به دهانش نهاده و خفهاش کرده است. هارون به تخت نشست و یحیی را وزیر خود کرد، و معروفترین حکومت تاریخ اسلام آغاز شد.

داستانهای هزار و یک شب هارون الرشید

داستانها ـ و بخصوص داستانهاي هزار و یکشب ـ هارون الرشید را به صورت پادشاهی خوشخو، روشنفکر و دانا، احیاناً خشن، و غالباً بخشنده و مهربان نشان میدهند که به داستانهاي زیبا دلبستگی داشت و آنها را ثبت میکرد و در بایگانی دولت نگاه میداشت. به زنانی که برایش داستانهاي دل انگیز میگفتند پاداش میداد و گاهی با آنها به بستر میرفت. در نوشته هاي مورخان همۀ این صفات، به جز خوشخویی، ذکر شده است؛ شاید بدان جهت که مورخان از این صفت دلگیر بوده اند. او را به صورت مردي پرهیزکار نشان میدهند که به مقررات دین دلبستگی بسیار داشت و قیود بسیار بر نامسلمانان نهاد، هر دو سال یک بار به حج می رفت و هر روز، به علاوة نماز واجب، صد رکعت نماز مستحب میگذارد. گویند وي شراب مینوشید، اما این کار محرمانه و با تنی چند از دوستان خاص انجام میشد. هفت زن گرفت و تعدادي متعه داشت. یازده پسر و چهارده دختر آورد که همه از کنیزان زاده شدند، به اجز امین که از زبیده زاد. در اقسام دارایی خود بخشنده و گشادهدست بود. وقتی مأمون به یکی از کنیزان قصر پدر دل باخت خلیفه کنیز را به او بخشید و گفت به جاي قیمت آن چند بیت شعر بسازد، زیرا به شعر علاقۀ فراوان داشت و از آن لذت میبرد و احیاناً به شاعري که شعرش را پسندیده بود صلۀ گزاف میداد. از جمله به مروان شاعر در مقابل قصیدهاي که در مدح خلیفه گفته بود 5000 سکۀ طلا (750‘23 دلار) ، یک خلعت گرانبها، ده کنیز یونانی، و یک اسب نجیب بخشید. از همۀ ندیمان خود ابونواس، شاعر بیپروا، را بیشتر دوست داشت. غالباً از بیبندوباري و بدکاري ابونواس خشمگین میشد، ولی همیشه او را به اشعار زیبایش میبخشید. در دربار خود در بغداد عدة زیادي شاعر، فقیه، طبیب، دستوردان، عالم فن بلاغت، موسیقیدان، رقاص، هنرمند، و دلقک داشت؛ اعمال و احوالشان را مانند یک دانشور متبحر و خوش ذوق نقادي میکرد؛ عطاهاي بسیار میداد، در مقابل، قصاید بسیار در مدح و وصف کرمش گفته میشد. خود او دانشور و شاعر و سخنوري نیرومند و بلیغ بود. در هیچ یک از دربارهاي تاریخ این همه مردم دانا و برجسته گرد نیامدهاند. از جملۀ معاصران وي در روم شرقی ایرنه و در فرانسه شارلمانی بود. کمی پیش از او تسوان تسونگ در چانگان بر چین سلطنت میکرد، ولی هارون به ثروت و قدرت و شوکت فرهنگی پیشرفته، که مایۀ جلال دولتش بود، از همۀ آنها پیشی گرفت. 

علم و هنر در دوره هارون الرشید

علاقه ای  که هارون به علم و هنر داشت وي را از کار دولت باز نمیداشت، و عملا در ادارة امور مداخله میکرد؛ عدالت او در کار قضا شهرت بسیار یافت. با وجود تجمل سلطنت و بخششهاي بیحساب، هنگام مرگ خزانهاي بر جاي گذاشت که 000.000.48 دینار (000.000.228 دلار) موجودي آن بود. سپاه خود را شخصاً به میدان جنگ رهبري میکرد. قلمرو و ملک را سالم و ایمن نگاه داشت؛ کارهاي اداري و روش سیاسی را به وزیر خردمند خویش، یحیی بن خالد برمکی، واگذاشته بود. وقتی به خلافت رسید، او را فرا خواند و گفت همۀ کار رعیت را به عهدهاش میگذارد، هر که را خواهد بردارد و هر که را خواهد بگذارد و کارها را چنانکه صلاح میداند اداره کند؛ و در تأیید این گفتار، مهر خود را به او داد. این کار افراط فوق العاده در اعتماد به وزیر بود، ولی هارون که 28 سال داشت معتقد بود که هنوز تجربۀ کافی براي فرمانروایی بر قلمرو وسیع دولت ندارد؛ به علاوه، این کار نشان حقشناسی از کسی بود که استاد و مربی به شمار میرفت و در راه استقرار حکومت وي محنت زندان چشیده بود. هارون وي را پدر خود خطاب میکرد . یحیی نشان داد که از قادرترین مدیران تاریخ است. وي مردي گشاده رو، ملایم، بخشنده، و خردمند بود. از کار خسته نمیشد، کار حکومت را با کمال کفایت راه میبرد، نظم و امنیت و عدالت را برقرار کرد، راهها و پلها و کاروانسراها ساخت، کانالهاي آبیاري حفر کرد؛ با وجود مالیاتهاي سنگین که براي پر کردن خزانۀ خلیفه و خزانۀ شخصی خود میگرفت، همۀ ولایتهاي دولت در رفاه بود. وي نیز چون هارون از ادبیات و هنر حمایت میکرد. دو پسر خود فضل و جعفر را به منصبهاي بزرگ دولت گماشت، که بخوبی از عهدة ادارة آن برآمدند و ثروت گزاف اندوختند و قصرها ساختند و گروه بسیار شاعر و ندیم و فیلسوف اطراف خود فراهم آوردند. هارون، جعفر را چنان دوست داشت که دربارة مناسبات شخصی ایشان زبان بدگویان به کار افتاد گویند خلیفه گفته بود جبه اي با دو یقه بدوزند که او و جعفر میپوشیدند و چنان مینمود که دو سر بر یک پیکرند؛ شاید آنها در این لباس زندگی شبهاي بغداد را نمایش میدادند

دلایل سقوط

علت آن سقوط ناگهانی که شوکت برمکیان را معدوم کرد بدقت معلوم نیست. به گفتۀ ابن خلدون، علت حقیقی آن بود که «برمکیان همۀ کارها را در دست گرفته بودند و بدون ناظر و مراقب در اموال دولت تصرف میکردند، تا آنجا که رشید هر گاه مبلغ ناچیزي میخواست بی اجازة وزیر به دست نمیآورد » . شاید سبب آن بود که وقتی هارون از سن جوانی گذشت و عرصۀ لذتهاي جسمی و معنوي را براي استعداد خود تنگ دید، از آنهمه قدرت که به وزیر خود داده بود پشیمان شد. اتفاقاً، خلیفه به جعفر گفته بود که یکی از مخالفان خلافت را بکشد، و جعفر از این کار تغافل کرد تا آن شخص بگریخت. هارون این تغافل دوست داشتنی را بر او نبخشید. یک داستان نیز از نوع هزار و یکشب هست که عباسه، خواهر هارون، جعفر را دوست داشت. هارون قسم خورده بود خون بنیهاشم را که در رگ خواهرانش بود پاك و خالص نگاه دارد، چنانکه جز خون اشراف عرب با آن نیامیزد، و جعفر چنانکه میدانیم ایرانی نژاد بود. خلیفه به آنها اجازه داد عقد ازدواج ببندند، ولی جز در حضور وي همدیگر را نبینند. دو عاشق خیلی زود این شرط را نقض کردند و عباسه از جعفر دو فرزند آورد و رشید بیخبر ماند، زیرا کودکان را مخفی از او به مدینه فرستاده بودند تا در آنجا نگاهداري شوند. زبیده همسر رشید این راز را کشف کرد و به او خبر داد. هارون مسرور خادم را، که سرجلادان بود، بخواند و فرمان داد تا عباسه را بکشت و در قصر به خاك کرد، و خود شخصاً ناظر اجراي این فرمان بود. آنگاه به مسرور فرمان داد تا گردن جعفر را بزند و سر او را بیاورد؛ مسرور فرمان خلیفه را اجرا کرد. آنگاه خلیفه کس به مدینه فرستاد و دو فرزند جعفر را بیاورد و مدتی با دو کودك زیبا سخن گفت و از آنها تمجید کرد، سپس فرمان داد تا خونشان بریختند (187 هـ ق، 803 م ). آنگاه یحیی و فضل را به حبس انداخت و اجازه داد خانواده و خدم خود را داشته باشند، اما آزادشان نکرد. یحیی دو سال پس از قتل جعفر درگذشت. فضل نیز پنج سال بعد از مرگ برادرش درگذشت، و همۀ اموال برمکیان مصادره شد. گویند مجموع آن 000.000.30 دینار(142.500.000 دلار) بود.

هارون از پس سقوط برمکیان چندان نزیست و تا مدتی غم و پشیمانی خود را با کار بسیار تخفیف میداد و، به طوري که گفته اند، سختیهاي میدان جنگ را استقبال میکرد. وقتی نیکفوروس اول، امپراطور روم شرقی، از پرداخت جزیهاي که ایرنه پیش از او تعهد کرده بود سر باز زد و جسارت ورزید و مبالغی را که سابقاً پرداخت شده بود مطالبه کرد، هارون در پاسخ نوشت «: بسم االله الرحمن الرحیم. از هارون، امیر مؤمنان، به نیکفوروس، سگ روم: اي کافرزاده، نامه ات را دریافت کردم، جواب را به چشم خواهی دید نه آنکه با گوش خواهی شنید؛ والسلام » . پس بیدرنگ به میدان جنگ شتافت و در رقه، واقع در مرز شمالی قلمرو او، که از لحاظ سوق الجیشی اهمیت فوقالعاده داشت، مقام گرفت و با سپاهی نیرومند آسیاي صغیر را در نوردید و نیکفوروس را به وحشت انداخت. نیکفوروس ناچار پرداخت جزیه را از سر گرفت (191 هـ ق، 806م). از جمله اعمال هارون این بود که درصدد برآمد، به وسیلۀ دوستی با شارلمانی، امپراطور روم شرقی را بترساند و هیئت سفارتی با هدیه هاي فراوان از جمله یک فیل و یک ساعت آبی با ساختمانی پیچیده، به دربار او فرستاد

در این موقع هارون بیشتر از چهل و دو سال نداشت، مع ذلک میان دو پسرش امین و مأمون دربارة خلافت رقابت آغاز شده بود و هر دو منتظر مرگ وي بودند. هارون، براي آنکه از شدت اختلاف بکاهد، مقرر داشت که ولایات شرقی دجله خاص مأمون باشد و بقیۀ ولایتها قلمرو امین، و اگر یکی از آنها بمیرد، ولایات او به برادرش تعلق گیرد. دو برادر این پیمان را امضا کردند و در پیشگاه کعبه قسم خوردند که بدان پایبند باشند. اتفاقاً همان سال در خراسان فتنهاي سخت رخ داد و هارون، با آنکه از درد معده ناراحت بود، به همراه مأمون براي آرام کردن آن به خراسان رفت؛ چون به شهر طوس در مشرق ایران رسید، از پا درآمد. به هنگام احتضار، یکی از سران شورش را که باشین نام داشت به حضور آوردند؛ خلیفه چنان از درد به زحمت بود که عقل خود را از دست داده بود و سردار اسیر را به تعرض گرفت که وي را به این سفر خطرناك وادار کرده است، و فرمان داد تا دست و پاي او را بریدند، و خود ناظر اجراي فرمان خویش بود. روز بعد، هارون در چهل و پنجسالگی درگذشت (193 ه ـ ق، 809.

2. انحطاط دولت عباسی

 

مأمون حمله را تا مرو دنبال کرد و با شورشیان پیمان بست. امین در بغداد طفل شیرخوار خود را ولیعهد نامید و سه ولایت از قلمرو مأمون را مطالبه کرد و، چون مأمون نپذیرفت، به او اعلان جنگ داد. طاهر [ذوالیمینین]، سردار مأمون، سپاه امین را بشکست و بغداد را به محاصره گرفت و ویرانیهاي بسیار پدید آورد و، طبق یک رسم متبع قدیم، سر امین را به نزد مأمون فرستاد. در این وقت مأمون در مرو بود و فرمان داد تا خلافت او را اعلام دارند (198 هـ ق، 813م). ولی شام و عربستان به مقاومت برخاستند که وي فرزند کنیزي ایرانی نژاد است. در سال 213 هـ ق (818 ) م مأمون مقام خلافت یافت و وارد بغداد شد .

عبداالله مأمون، منصور، و هارون الرشید از بزرگترین خلفاي دودمان عباسی به شمار میروند. مأمون نیز از دو صفتی که مایۀ نقض هارون بود بر کنار نبود. گاهی خشمگین میشد و به هنگام خشم مانند او قساوت میکرد، ولی به طور کلی نرمخو و ملایم بود و در شوراي دولتی از همۀ دینهاي بزرگی که در قلمرو او رایج بودند ـ مسلمان، مسیحی، یهود، صابئه، و زردشتی ـ نمایندگانی فراهم آورد. تا آخرین سالهاي حیاتش مردم در کار دین و عبادت آزاد بودند و تا مدتی در دربار خلیفه آزادمنشی رسمی متبع بود. مسعودي، در وصف یکی از مجالس علمی که مأمون بعداز ظهرها تشکیل میداد، گوید :

مأمون هر روز سه شنبه براي مناظره در باب کلام و فقه مینشست. … فقیهان و دیگر اهل مقالات که میبایست با او مناظره کنند پس از حضور به اطاق مفروشی میرفتند. آنگاه سفرهها حاضر میشد، میگفتند غذا بخورید و وضو تجدید کنید. پس از فراغ، عود به مجمرها میسوختند و خوشبو میشدند و به خدمت مأمون میرفتند. او با آنها با ملایمت و انصاف و دور از تکبر مناظره میکرد. و همچنان تا غروب آفتاب بودند و دوباره سفره م یگستردند، غذا میخوردند، و میرفتند .

 حمایت مامون از علم و هنر و فلسفه

حمایتی که مأمون از هنر، علوم، ادبیات، و فلسفه میکرد دامنهدارتر و منظمتر از ایام هارون بود، و کار وي از روزگار پدرش نتیجه بخشتر شد. وي کسانی به قسطنطنیه، اسکندریه، انطاکیه، و دیگر شهرها فرستاد تا از مؤلفات علماي یونان بیاورند، و مترجمان را مقرري داد تا این کتابها را به زبان عربی برگردانند. در بغداد یک دانشگاه و یک رصدخانه، و در تدمر نیز رصد خانهاي بنیاد کرد. طبیبان، فقیهان، موسیقیدانان، شاعران، ریاضیدانان، و منجمین از عطایاي او بهرهور میشدند. شخصاً هم شعر میساخت، چنانکه یکی از امپراطوران ژاپن در قرن نوزدهم به سرودن شعر سرگرم بود، و هر مسلمان شریفی در عصر ما شعر میسازد.

مأمون خیلی جوان ـ در 48 سالگی (218 هـ ق، 833 ( م ـ و در عین حال خیلی دیر درگذشت. وي با قدرت خود آزادي عقیده را در قلمرو دولت حمایت کرده بود، ولی در سالهاي آخر این رفتار خود را با آزار اهل سنت لکه دار ساخت. برادرش، ابواسحاق المعتصم که پس از او به خلافت رسید، حسن نیت او را داشت، اما فاقد نبوغ او بود. وي گارد مخصوصی از چهار هزار سرباز ترك نظیر پاسداران امپراطور در روم به دور خود فراهم کرد. به مرور زمان، گارد ترك، چون پاسداران امپراطور، در بغداد همۀ قدرت را به کف آورد. مردم پایتخت شکایت داشتند که سربازان ترك معتصم در خیابانها بیمحابا اسب میدوانند و مرتکب جرایمی میشوند که بی مجازات میماند. معتصم از بیم آنکه مبادا مردم بغداد بر وي بشورند در سامرا (سر من رأي) به فاصلۀ پنجاه کیلومتري شمال پایتخت، قصري براي خود به پا کرد. هشت تن از خلفا از سال 221 تا 276 هـ ق (836-892 ( م این شهر را مقر خود کردند و در آنجا به خاك رفتند، و در طول سی و دو کیلومتر بر دو طرف دجله قصرها و مسجدهاي مجلل ساختند؛ دولتمردان دستگاه خلافت نیز براي خود بناهاي عظیم پرتجملی پدید آوردند که دیوارهاي بلند زیبا داشتند و داراي فواره، باغ، و حمام بودند. متوکل براي آنکه پارسایی خود را نشان دهد 000.700 دینار (000.325.3 دلار) براي یک مسجد جامع خرج کرد و معادل همین مبلغ براي ساختمان شهر تازهاي به نام جعفریه به کار برد و در آنجا قصر «لؤلؤ» «و تالار لذت» را بنیاد کرد که اطراف آن بستانها و جویبارها بود ـ پولی را که براي این ساختمانها لازم داشت از افزودن مالیات و فروش منصبهاي دولتی به دست آورد. کوشید تا لطف یزدان را با آزار کسانی که مخالف اهل سنت بودند به طرف خود جلب کند. پسرش گارد ترك را به قتل پدر تحریک کرد و پس از او به خلافت رسید و المنتصر باالله لقب یافت

پیش از آنکه خلافت به وسیلۀ نیروهاي خارجی سرنگون شود، عوامل داخلی کار آن را به تباهی کشانیده بو . د نیروي خلفا بر اثر افراط در شرابخواري، شهوترانی، عیاشی، و بیکاري سستی گرفته بود. گروهی از خلفاي ضعیف به تخت نشستند که از مشکلات حکومت به لذتهاي سستی زاي حرام پناه میبردند. فزونی ثروت و آمادگی وسایل راحت و رواج کنیز بازي و لواط در طبقۀ حاکم نیز مؤثر افتاد و نفوذ مخرب آن به مردم نیز رسید و خصایل جنگیشان را از میان برد. مسلماً زبونی و آشفتگی، دست نیرومندي را که براي متحد کردن این مخلوط پراکندة ولایات و قبایل لازم بود پدید نمیتوانست آورد. از اختلافات نژادي و اقلیمی شورشها پدید آمد، به طوري که عرب، ایرانی، شامی، بربر، مسیحی، یهودي، و ترك فقط در کار تحقیر همدیگر متفق بودند. بدتر از همه، در دین اسلام، که سابقاً مایۀ وحدت و اتفاق نظر بود، تفرقه افتاد، فرقهها زاد، و اختلافات سیاسی و جغرافیایی را سختتر کرد. غفلت در کار آبیاري نیز در ضعف و تباهی دولت اثر فراوان داشت. کار آبیاري سرچشمۀ حیات دیار خاور نزدیک است و نیز مایۀ فناي آن. کانالهایی که آب به زمین میرسانند محتاج مراقبت و لایروبی هستند، و این کاري است که افراد و خاندانها از انجام آن عاجزند، و اگر دولت نیز از مراقبت آن عاجز ماند یا اهمال کند، منابع غذایی با جمعیت روزافزون تکافو نمیکند، و ناچار باید گروهی از گرسنگی بمیرند تا توازن میان دو عامل اساسی جمعیت و غذا، که در تاریخ جهان نفوذ فوق العاده دارد، برقرار بماند. اما فقر مردم، که از قحط و امراض عمومی زاده بود، غالباً دست مأمورین مالیات را کوتاه نمیکرد و قساوتشان را تخفیف نمیداد؛ کشاورز و صنعتگر و بازرگان میدیدند، که حاصل کارشان خرج حکومت و جلال حکام میشود. علاقه به کار و کوشش و اقدام و ابتکار از میان رفت، و کار بدانجا رسید که درآمد دولت به مخارج آن نرسید. در آمد کاهش گرفت، و سران دولت نتوانستند مقرري سپاه را منظم برسانند تا بر آن تسلط داشته باشند. به علاوه، ترکان در نیروهاي مسلح دولت جاي اعراب را گرفتند، همچنانکه در سپاه روم ژرمنها جاي رومیها را گرفته بودند. از زمان منتصر تا پایان دولت عباسیان، نصب و عزل خلفا و قدرت دولت و احیاناً کشتن خلیفه به دست ترکان بود. سلسله دسیسههاي کثیف و خونین دربار خلفا سبب شد که تغییرات بعدياي که در این دربار رخ داد ارزش ثبت در تاریخ را نداشته باشد.

ضعف پایتخت، از لحاظ فعالیت سیاسی و نیروي جنگی، ولایتهاي دولت را به تفرقه داد. حکام در مقر خویش حکومت مستقل داشتند؛ و پایتخت خلافت بر آنها تسلطی ناچیز، به اسم، داشت. اینان کوشش داشتند منصب خود را مادام العمر داشته باشند؛ سپس به این اکتفا نکردند و خواستند مقام خود را موروثی کنند. دیار اندلس (اسپانیا) به سال 138 هـ ق (756 ( م از خلافت عباسی جدا شده بود، مراکش به سال 172 هـ ق (788( م ، تونس به سال 185 هـ ق (801( م ، و مصر به سال 254 هـ ق (868 ( م از بغداد جدایی گرفت. نه سال بعد فرمانروایان مصر به شام دست انداختند و تا سال 469 هـ ق (1076م) بر قسمت اعظم آن حکومت داشتند. مأمون به پاداش سردار لایق خود، طاهر، حکومت خراسان را در خاندان وي موروثی کرد و خاندان طاهریان بر ایران حکومت نیمه مستقل داشتند (206 -259 هـ ق، 820-872 ( م تا صفاریان جاي ایشان را گرفتند. مابین سالهاي 317 و 333 هـ ق (929 -944 ( م خاندان شیعه مذهب حمدانیان بر شمال بینالنهرین و شام حکومت داشتند و اعتبار دولت خویش را فزونی دادند و موصل و حلب را به صف مراکز معتبر فرهنگ اسلام آوردند. سیف الدولۀ حمدانی (333 -356 هـ ق، 944 -967 ( م خود شاعر بود، و فارابی فیلسوف و متنبی شاعر بزرگ، که به نزد ادیبان عرب از همۀ شاعران قدیم محبوبتر است،در حلب در دربار بودند، آل بویه، که از دیار کوهستانی مجاور دریاي خزر و فرزند بویه یکی از سرکردگان آنجا بودند، اصفهان و شیراز را بگرفتند و آخر کار به سال 334 هـ ق (945 ( م بر بغداد استیلا یافتند؛ در مدت بیشتر از یکصد سال خلفا تحت نفوذ ایشان بودند، تا آنجا که امیرالمؤمنین تنها رئیس مسلمانان سنی بود، و امراي آل بویه همۀ کار دولت را، که قلمرو آن پیوسته نقصان میگرفت، به کف داشتند. عضدالدوله، قدرتمندترین امیر آل بویه (338 -372 هـ ق، 949 -983 ( م ، پایتخت خود را به شیراز برد که از زیباترین شهرهاي قلمرو اسلام بود. وي براي آبادي دیگر شهرهاي مملکت خویش بی دریغ خرج میکرد، و در عصر او و اخلافش، بغداد چیزي از رونق دوران هارون الرشید را به دست آورد.

به سال 261 هـ ق (874 ( م پسران سامان، که مردي معتبر از پیروان زردشت بود، سلسلۀ سامانی را بنیاد نهادند که تا سال 389 هـ ق (999 ( م بر خراسان و ماوراء النهر حکومت داشت. گرچه معمولا از اهمیت ماوراءالنهر در تاریخ علم و فلسفه سخنی نمیگوییم، در زمان این خاندان، بخارا و سمرقند مرکز معتبر علوم و فنون شد و از این جهت با بغداد همسنگ بود. زبان فارسی در آنجا اعتبار از سر گرفت و بنیاد ادبیات با شکوه آن استوارتر شد. ابن سینا، بزرگترین فیلسوف قرون وسطی، در حمایت سامانیان میزیست و کتابخانۀ معتبر ایشان را، که از کتابهاي گوناگون سرشار بود، در دسترس داشت. رازي، بزرگترین طبیب قرون وسطی، کتاب منصوري را، که یک مجموعۀ مفصل طبی است، به یکی از امیران سامانی هدیه کرد. از آن پس، به سال 380 هـ ق (990( م ، ترکان بر بخارا تسلط یافتند و به سال 389 هـ ق (999 ( م خاندان سامانی را منقرض کردند. در این زمان مسلمانان براي جلوگیري از پیشرفت ترکان به مغرب پیکار میکردند، همچنانکه رومیان مدت سه قرن کوشش داشتند راه هجوم عرب را ببندند؛ بعدها، ترکان ک نیز براي جلوگیري از سیل بنیانکن مغول تلاش می ردند، زیرا فشاري که از فزونی جمعیت بر وسایل معیشت وارد میشود هر چند یک بار به مهاجرتهاي دامنهدار منجر میشود که، از فرط اهمیت، دیگر حوادث تاریخ را ناچیز جلوه میدهد

به سال 351 هـ ق (962 ( م گروهی از ترکان ماجراجو که از ترکستان آمده بودند، به سرداري یک غلام آزاد شده به نام البتکین، بر افغانستان حمله بردند و غزنه را گرفتند و سلسلۀ غزنویان را بنیاد کردند. سبکتکین، که در آغاز غلام البتکین بود و بعداً داماد و متعاقباً جانشین وي شده بود، به امارت رسید (366 -387 هـ ق، 976-997 م ). وي قلمرو دولت خود را تا پیشاور و قسمتی از خراسان توسعه داد. پس از وي پسرش محمود (389-421 هـ ق، 998 -1030 ) م بر همۀایران از خلیجفارس تا رود جیحون تسلط یافت و، پس از هفده جنگ سخت که با انواع قساوت قرین بود، پنجاب را به قلمرو خود آورد و بسیاري از اموال هند را به خزانۀ خویش افزود. چون از غارت سیر شد و از بیکاري که نتیجۀ مرخصی سپاه بود به تنگ آمد، قسمتی از مال و مردان خویش را در بناي مسجد بزرگ غزنه به کار برد؛ یکی از مورخان مسلمان [ابونصر محمد عتبی، مؤلف تاریخ یمینی] دربارة این مسجد میگوید:

در پیش این خانه مقصورهاي بود که در مشاهیر اعیاد و جمعات شش هزار غلام در آن به اداي فرایض و سنن بایستادندي و هر یک در مقام معلوم خویش بی مزاحمت دیگري به عبادت مشغول شدي. و در جوار این مسجد مدرسهاي بنا نهاد و آن را به نفایس کتب و غرایب تصانیف ائمه مشحون کرد، مکتوب به خطوط پاکیزه و مقید به تصحیح علما و فقها. و طلبۀ علم روي بدان نهادند و به تحصیل و ترتیل مشغول شدند، و از اوقاف مدرسه وجوه رواتب و مواجب ایشان موظف میگشت و مشاهدات و میاومتشان رایج میرسید. از سراي امارت تا حظیرة مسجد راهی ترتیب دادند که از مطمح ابصار و موقف انظار پوشیده بود و سلطان در اوقات حاجات، با سنگینی تمام و طمأنینتی کامل از بهر اداي فرایض بدین راه به مسجد رفتی .

محمود بسیاري از علما و شعرا را به دربار خود جلب کرد که بیرونی و فردوسی، سرایندة شاهنامه (حماسۀ بزرگ زبان فارسی)، از آن جمله بودند. فردوسی به دلخواه خود شاهنامه را به محمود هدیه نکرد. محمود در این وقت از هر جهت بزرگترین مرد جهان بود، ولی هفت سال پس از مرگ وي مملکتش به دست ترکان سلجوقی افتاد . خطاست اگر ترکان را قومی وحشی قلمداد کنیم. حقیقت این است که این قوم پیش از حمله به قملرو اسلام انتقال از مرحلۀ توحش به تمدن را آغاز کرده بود ـ درست مانند قبایل ژرمن که به قلمرو امپراطوري روم هجوم بردند. در قرن ششم میلادي ترکان شمال آسیاي مرکزي، که از سواحل دریاچۀ بایکال به طرف غرب به راه افتاده بودند، دستههاي منظمی شدند که هر کدام پیشوایی به نام خان داشتند. از کوههاي مجاور، آهن استخراج میکردند و از آن اسلحهاي میساختند که چون مقرراتشان سخت و محکم بود. بنابراین مقررات، نه فقط در مقابل خیانت و قتل مجازات اعدام را اجرا میکردند، بلکه کیفر زنا و بزدلی نیز اعدام بود. موالیدشان از کشتگان جنگ بیشتر بود. به سال 391 هـ ق (1000 ( م یک دسته از این ترکان که، به نام رئیسشان سلجوق، سلجوقیان خوانده شدند بر ماوراءالنهر و ترکستان استیلا یافتند. محمود غزنوي پنداشت میتواند این نیروي رقیب را متوقف کند و یکی از پسران سلجوق را گرفت و در هندوستان به زندان انداخت (485 هـ ق، 1029م). ولی سلجوقیان از اینکار دلسرد نگردیدند، بلکه هیجانشان فزونی گرفت و به سرداري طغرل، رئیس ماهر و سرسخت خود، بیشتر ولایات ایران را گشودند. آنگاه براي هموار کردن راه پیشرفتهاي آینده، کوشش آغاز کردند و هیئتی به بغداد پیش خلیفه القائم به امراالله فرستادند و مسلمانی خویش را به او خبر دادند. خلیفه امید داشت که این جنگاوران شجاع او را از استبداد آل بویه رهایی دهند، لاجرم کس پیش طغرل فرستاد و از او یاري خواست. طغرل دعوت خلیفه را پذیرفت و به سال 447 هـ ق (1055 ( م به بغداد رفت و آل بویه را از آنجا براند. قائم خلیفه برادرزادة طغرل را به زنی گرفت. خاندانهاي کوچک در غرب آسیاي مسلمان یکی پس از دیگري در مقابل سلجوقیان تسلیم شدند و تسلط بغداد را گردن نهادند. فرمانروایان سلجوقی عنوان سلطان گرفتند؛ براي خلیفه تنها ریاست دینی به جا ماند، ولی در دستگاه حکومت فعالیت تازهاي پدید آوردند که از آن پیش نبود و اسلام را نیز از ایمان پاك و درست نیروي تازه دادند. سلجوقیان، به خلاف مغولان که دو قرن بعد آمدند، مناطق مفتوح خویش را ویران نکردند، بلکه خیلی زود با معنویات فرهنگی که به قلمرو آن آمده بودند خو گرفتند؛ از قسمتهاي پراکندة دولت محتضر اسلام، امپراطوري تازهاي به وجود آوردند؛ و نیرویی در آن دمیدند که توانست در آن کشاکش طولانی میان مسیحیت و اسلام، که آن را جنگهاي صلیبی عنوان دادهایم، مقاومت کند و پیروز گردد.

:ارمنستان پ  م1060 -325       287هـ ق – 452 ق هـ

IV-ارمنستان

به سال 1060 میلادي دامنۀ فتوح سلجوقیان به ارمنستان رسید . این سرزمین قضازده قرنهاي دراز دستخوش طمع امپراطوریهاي بزرگی بود که بر آن چنگ انداخته بودند، زیرا کوهستانهاي ارمنستان مانع از این بود که اقوام آن را در راه دفاع خویش متحد شوند، و در عین حال درههاي آن راههاي مناسبی بود که بینالنهرین را به دریاي سیاه پیوند میداد. یونان و ایران براي تسلط بر این راهها و استفاده از آن در بازرگانی و جنگ با هم جنگیدند؛ سپاه ده هزار نفري گزنوفون از آنجا گذشت؛ ایران و روم، ایران و روم شرقی، اسلام و روم شرقی، و روسیه و انگلستان بر سر آن پیکارها داشتند. ولی ارمنستان، علی رغم فشار و حتی تسلط بیگانه، در نتیجۀ فعالیت بازرگانی و کشاورزي و فرهنگ مستقلی که دین و ادبیات و هنر خاص وي زادة آن بود. عملا مستقل ماند. ارمنستان نخستین سرزمینی بود که مسیحیت را دین رسمی کشور کرد (303م). در مجادلهاي که دربارة طبیعت مسیح رخ داد، به طرفداري از مذهب وحدت طبیعت برخاست و این قضیه را که همۀ زبونیهاي جسم انسانی بر پیکر مسیح نیز رواست، نپذیرفت. اسقفان ارمنی به سال 491 میلادي از کلیساي یونان و روم جدا شدند و کلیساي مستقلی پدید آوردند که رئیس مخصوص داشت. تا اوایل قرن پنجم میلادي ادبیات ارمنی به زبان یونانی نوشته میشد. در این وقت اسقف مسروپ الفباي مخصوص زبان ارمنی را به وجود آورد و «تورات» و «انجیل» را به آن زبان ترجمه کرد؛ از آن پس، ارمنستان داراي ادبیات وسیعی شد که قسمت اعظم آن ادبیات دینی و تاریخی بود . ارمنستان از سال 642 تا 1064 میلادي اسماً تابع خلفا بود. اما در همۀ این مدت خودمختار و پیرو دین مسیح بود. در قرن نهم میلادي خاندان باگراتید سلسلهاي بنیاد کردند که رئیس آن لقب «امیرالامرا» داشت و آنی را پایتخت خود کرد؛ ارمنستان در عصر این سلسله تا چند قرن از پیشرفت و آرامش نسبی برخوردار بود. آشوت سوم (952- 977 ( م امیري محبوب بود که کلیساها و بیمارستانها و دیرها و نوانخانههاي بسیار بنیاد کرد و، بنابر روایات، هرگز بدون حضور فقرا بر سفره نمینشست. در زمان پسرش گاگیک (990-1020 (رفاه کشور به کمال رسید: مدرسهها بسیار شد؛ در نتیجۀ رواج تجارت، شهرها ثروتمند شدند؛ هنر رونق یافت؛ و قارص، از لحاظ ادبیات و علوم دینی و فلسفه، همسنگ آنی شد. آنی قصرهاي مجلل و یک کلیساي بزرگ داشت (حدود سال 980م) که شیوة معماري ایران و روم در آنها به کار رفته بود و مجموعهاي از ستونها و قائمهها و طاقهاي قوسی و ضربی و دیگر اختصاصات معماري بود که بعداً به شیوة گوتیک راه یافت. وقتی به سال 989 میلادي گنبد سانتاسوفیا در قسطنطنیه از زلزله ویران شد، امپراطور روم شرقی معمار کلیساي آنی را مأمور تجدیدبناي آن کرد و این وظیفهاي بسیار مشکل و مهم بود.

پایان قسمت 8: خلافت عباسی-ارمنستان

ادامه دارد

تحریریه نه به تروریسم و فرقه ها

برگرفته از کتاب تاریخ تمدن ویلدورانت

قسمت های بعدی

تاریخ بدون سانسور-9: اوضاع کشورهای اسلامی : 6285-1058میلادی

656هـ ق-7 هـ ق

اقتصاد، ایمان، ملت، دولت، شهرها،

تاریخ بدون سانسور-10: فکر و هنر در ولایتهای خاوری اسلام  : 632-1058میلادی

دانشوری، علوم، پزشکی، فلسفه، تصوف و بدعت، ادبیات، هنر، موسیقی،

تاریخ بدون سانسور-11: اسلام در غرب : 641-1086میلادی

فتح افریقا، تمدن اسلام در افریقا، اسلام در حوزه مدیترانه ، اسلام در اسپانیا، تمدن در اسپانیای مسلمان،

تاریخ بدون سانسور-12: عظمت و انحطاط مسلمانان : 1058-1258میلادی

شرق اسلامی، مسلمانان در مغرب، جلوه هایی از هنر اسلامی ، عصر عمرخیام، عصر سعدی، علوم اسلامی، غزالی و تجدید حیات دینی، ابن رشد، حمله مغول، اسلام وجهان مسیحیت

—————————————————————————————————-

رویکرد ژورنالیستی به استبداد مذهبی-فاشیستی فرقه رجوی مبارزه نیست-قسمت اول

رویکرد ژورنالیستی به استبداد مذهبی-فاشیستی فرقه رجوی مبارزه نیست-قسمت آخر

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes