قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشاگری مشاور عالی مریم رجوی در مورد فرقه رجوی

 

عباس میرزا: چـــه بکنم که ایرانیان را هوشیار نمایم ؟ نهادهای اقتصادی فراگیر، نهادهای اقتصادی استثماری – قسمت چهارم

داود باقروند ارشد

 این مجموعه مقالات تلاشی است برای انعکاس یافته های جدید دانشمندان علوم سیاسی – اقتصادی بویژه با پرداختن به نقطه کوری که در تلاشها و بررسی های گذشته جهت یافتن علت عدم توسعه بعضی کشورها و توسعه یافتن بعضی دیگر با نادیده گرفته شدن منجر به شکست آنها شده است. در این مجموعه مقالاتی، نگارنده ادعا ندارد که هیچ یک از تک قسمت ها میتواند خواننده کنجکاو را قانع کند. بلکه هر قسمت از آن انعکاس بخشی از پازل بغرنج عدم توسعه (اگرتوانسته باشد) را تکمیل میکند. تا با قرار گرفتن در مسیری جدید فکری با مطالعات بیشتر به عمق مسئله بیشتر و بهتر پی برده شود. تا پدیده ای را نشاسیم نمیتوانیم آنرا تغییر دهیم.  

لینک به قسمت های قبلی

قسمت اول:  (عباس میرزا) چـــه بکنم …؟ یافته های جدید علم اقتصاد و عدم توسعه یافتگی کشورها

قسمت دوم:(عباس میزا) : چـــه بکنم …؟بررسی ریشه و علل دیگر توسعه یافتگی و عدم توسعه یافتگی

قسمت سوم– (عباس میرزا): چـــه بکنم …؟  بررسی اثر عواملی چون فرهنگ و دین و ژن و…بر توسعه

قسمت چهارم :(عباس میرزا) چـــه بکنم…؟ نهادهای اقتصادی فراگیر، نهادهای اقتصادی استثماری

قسمت پنجم: (عباس میرزا) چـــه بکنم که…؟چرا قدرت های سیاسی در مقابل انقلاب صنعتی می ایستادند؟

قسمت ششم-آخـر :(عباس میرزا) چـــه بکنم… ؟ نگاهی به توسعه ایـران و ژاپـن

قسمت چهارم

قسمت چهارم :نهادهای اقتصادی فراگیر، نهادهای اقتصادی استثماری

فهرست مطالب قسمت چهارم:

  • کره جنوبی کره شمالی
  • نهادهای اقتصادی استثماری، نهادهای اقتصادی فراگیر
  • فناوری موتورهای بهروزی اقتصادی
  • نهادهای سیاسی فراگیر، نهادهای سیاسی استثماری
  • تمرکز قدرت دولتی
  • تـخــریب خــلاق
  • بررسی توسعه تحت نهادهای سیاسی استبدادی
  • جزایر کارائیب
  • درس بزرگ اتحاد جماهیر شوروی
  • مهمترین درس
  • مبانی توسعه کـره جنوبی

 

کره جنوبی، کره شمالی

در تابستان سال 1945 با پایان جنگ جهانی دوم استعمار ژاپن درشبه جزیره کره فروپاشید و این شبه جزیره در مدار38 درجه  به دو حیطه نفوذ تقسیم شد. جنوب توسط ایالات متحده آمریکا و شمال توسط روسیه. در 1950 کره جنوبی به اشغال کره شمالی در آمد. اما تا پائیز آن سال عقب نشست. از آن پس «هوانگ پیونگ وون» و برادرش از هم جدا شدند. هوانگ پیونگ وون یک داروساز خوش شانس بود و با مخفی شدن از گرفتار شدن بدست کره شمالی نجات یافت، برادرش که پزشک ارتش کره جنوبی بود را در عقب نشینی به کره شمالی بردند. در سال 2000 برای اولین بار اجازه تماس بین مردم کره جنوبی و کره شمالی برقرار شد و هوانگ پیونگ وون برادرش که در نیروی هوایی کره شمالی پزشک بود را در سئول ملاقات کردند. وون در این زمان یک اتوموبیل داشت ولی برادرش نداشت، حتی تلفن هم نداشت، وون خواست به برادرش پول بدهد که او گفت اگر ببرم دولت اینرا از من خواهد گرفت بهتر است نزد خودت باشد، وون با مشاهده کت نخ نمای  برادرش خواست کتش را به او بدهد وی گفت این کت را دولت به او برای این دیدار داده و هنگام برگشت باید پس بدهد. برادرش در جریان ملاقات مرتب از اینکه در برگشت نکند مکالمات آنها را شنود کرده باشند در ترس بود. او میگفت زندگی خوبی دارد، اما وون می دید که مثل نی قلیان لاغر و ظاهرش وحشتناک به نظر می رسد.

این تفاوت های چشمگیر سابقه باستانی ندارند. حتی قبل از جنگ جهانی دوم هم وجود  نداشتند. اما بعد از پایان جنگ جهانی با برسرکار آمدن دولتهایی در کره جنوبی و شمالی شیوه های بسیار متفاوتی را در سازماندهی اقتصادشان به کار گرفتند. واگرایی شدید در سرنوشت اقتصادی دو کره نباید ما را متعجب کند. با سیاست های کره شمالی که آزادیها در تمامی ساحت های زندگی محدود، مالکیت خصوصی غیرقانوی و بازارها بسته شد، نه تنها تولید صنعتی متحول نشد، بلکه یک فروپاشی را در بهره وری کشاورزی نیز تجربه کرد. فقدان مالکیت خصوصی به معنای آن بود که برای سرمایه گذاری یا تلاش برای افزایش و یا حتی ثابت نگاه داشتن بهره وری انگیزه ای وجود نداشته باشد. در 1990 اقتصاد کره جنوبی ده برابر اقتصاد کره شمالی شد. امروزه بسا بیشتر است. نه فرهنگ، نه جغرافیا، و نه غفلت نمی توانند مسیرهای واگرایی را که دو کره طی کردند توضیح دهند. برای توضیح باید به نهادها نظر افکنیم. یادآوری اینکه، “نهادها (Institutions) کلمه ای بسیار مهم در این مطالعات است، که قواعد بازی در هرجامعه ای هستند. به عبارت دیگر نهادها محدودیت های انسان ساخته ای هستند، که تعاملات افراد را شکل می دهند. نهادها سه دسته هستند، 1: ساخته دست بشرند بنابراین از سایر عواملی که خارج از کنترل آدمی است مانند عوامل جغرافیایی متمایزند. 2: قواعد بازی ای هستند که رفتار آدمی را مقید میکنند. 3: تاثیرعمده آنها از طریق جهت دهی به انگیزه ها اعمال میشود.”

نهادهای اقتصادی استثماری، نهادهای اقتصادی فراگیر

کشورها از نظر موقعیت اقتصادی با هم متفاوتند، زیرا از لحاظ نهادها، قوانین موثر بر نحوۀ عملکرد اقتصاد و محرک های انگیزاننده افراد یکسان نیستند. انتظارات  نوجوانان دو کره رادر نظر بگیرید. در شمال آنها با فقر بزرگ میشوند، بدون نوآوری کار آفرینانه، خلاقیت یا تحصیلات مناسبی که مهارت های لازم برای کار را در اختیارشان قرار دهد. آموزش ها بیشتر تبلیغی و برای تحکیم قدرت هئیت حاکمه است. بعد از پایان تحصیلات باید ده سال در خدمت ارتش باشند. او میداند هرگز قادر نخواهد بود مالک چیزی شود، کسب و کاری راه بیندازد یا مرفه تر شود. اما در کره جنوبی از تحصیلات مناسبی برخوردارند. با محرک هایی (مالکیت خصوصی و اقتصاد بازار آزاد) روبروست که او را به تلاش برای بهتر شدن در حرفه ای که برگزیده است تشویق میکند. میتواند چشم انداز زندگی بهتر راداشته باشد. اگر ثروتمند شدید کسی به آن تجاوز نمیکند. بانکها به شما برای اجرای خلاقیت ها و ابتکاراتتان وام میدهند. نهادهای اقتصادی فراگیر ازقبیل آنچه در کره جنوبی و ایالات متحده وجود دارند، نهادهایی هستند که اجازه مشارکت گروهی بزرگ از مردم را در فعالیت های اقتصادی فراهم و آنها را تشویق می کنند، تا ازاستعداها و مهارت هایشان بهترین استفاده را ببرند و قدرت انتخاب داشته باشند. صاحب کسب و کاری که انتظار دارد دسترنجش دزدیده شود یا کل محصولش را بعنوان مالیات بستانند، انگیزه اندکی برای کار کردن خواهد داشت چه برسد به توسعه، بهره وری بالاتر، سرمایه گذاری ونوآوری.

نهادی های اقتصادی برای آنکه فراگیر باشند، باید متضمن مالکیت خصوصی امن، نظام حقوقی بی طرف و ترتیباتی برای تامین خدمات عمومی باشند تا زمینی همتراز برای عـمــوم فراهم آید و در آن مردم بتوانند به مبادله و عقد قرارداد بپردازند. این نهادها هم چنین باید اجازه ورود به کسب و کارهای جدید را بدهند و عموم مردم را در انتخاب مشاغل شان آزاد بگذارند. همه اینها به قدرت دولت متکی هستند، نهادی با ظرفیت اعمال قانون برای برقراری نظم، جلوگیری از دزدی و تقلب و اعمال قراردادهای منعقده میان شهروندان. جامعه برای اینکه بتواند عملکرد مطلوبی داشته باشد نیازمند خدمات عمومی دیگری نیز هست. شریان ها و شبکه حمل و نقل تا به وسیله آن بتوان کالاها را جابه جاکرد، زیرساخت های عمومی که در بستر آن فعالیت های اقتصادی شکوفا شود. منظومه ای از مقررات بنیادین برای جلوگیری از کلاهبرداری و تخلف. نهادهای اقتصادی فراگیر نیازمند دولت اند و از آن بهره می برند.

در آمریکای لاتین تمرکز دولت بر بیگاری کشیدن از بومیان و زورگویی به آنان بود. در کنگو نهاد دولت خود زمینه ساز و شریک در شکار مردم و فروش آنها بعنوان برده به اروپائیان بود. در کره شمالی یک نظام آموزشی برای تلقین تبلیغات خود بنا نهاد اما نتوانست از قحطی جلوگیری کند.  این چنین نهادهایی که ویژگی های شان در تضاد با نهادهای فراگیر قرار دارد، «نهادهای اقتصادی استثماری» نامیده میشوند. زیرا برای بیرون کشیدن در آمد و ثروت از دست زیر مجموعه هایی از جامعه به نفع یک زیر مجموعه دیگر(فرادستان) طراحی میشوند.

نهادهای فراگیر اقتصادی و سیاسی به خودی خود ایجاد نمی شوند. آنها اغلب حاصل منازعات تعیین کننده میان فرادستانی هستند که در مقابل رشد اقتصادی و تغییر و تحول سیاسی مقاومت می کنند و آنهایی که می خواهند قدرت اقتصادی و سیاسی فرادستان فعلی را محدود سازند. نهادهای فراگیر در خلال برهه های سرنوشت ساز تاریخی شکل می گیرند. برهه هایی همچون دوران انقلاب شکوهمند در انگلستان، یا شکل گیری مستعمره جیمزتاون در آمریکای شمالی یا انقلاب مشروطه یا انقلاب بهمن 1357 در ایران. در طی آنها زنجیره ای از عوامل از قدرت فرادستان می کاهد، مخالفان ایشان را نیرو می بخشد و انگیزه هایی برای تشکیل جامعه ای متکثر به وجود می آورد. نتیجه منازعات هیچگاه قطعی نیست و حتی اگر در یک بازاندیشی، بسیاری از وقایع تاریخی را گریزناپذیر بیابیم، باز هم مسیر تاریخ نا مقدر است. با وجود این وقتی نهادهای فراگیر اقتصادی و سیاسی تحقق یابد و فرصت ادامه یافتن داشته باشد، به ایجاد یک چرخه خلاق و یک فرایند بازخورد مثبت تمایل خواهند داشت که احتمال بقا وحتی گسترش این نهادها را تقویت میکند. فناوری موتورهای بهروزی اقتصادی

نهادهای اقتصادی فراگیرهم چنین زمینه را برای به کار افتادن دو موتور دیگر بهروزی اقتصادی فراهم می کنند: «فناوری و آموزش». رشد اقتصادی پایدار تقریبا همیشه با پیشرفت های فناورانه که بهره وری نیروی کار، زمین و سرمایه (ساختمان، ماشین آلات موجود و مانند آن) را بالا می برند است. کافی است در جهان به صد سال قبل نگاه کنیم، کجا بودیم به کجا رسیده ایم. این پیشرفت ها پیامد علم ومحصول کارآفرینانی چون تماس ادیسون است که دانش را برای ایجاد کسب و کارهای سود آور به کار بستند. نهادهای اقتصادی فراگیر زمینی همتراز برای بازی بازیگران اقتصادی فراهم می آورند و با رویی باز به استقبال کسب و کارهای جدیدی می روند که می توانند فناوری های تازه را وارد زندگی مردم کنند. بی دلیل نیست که ادیسون ها، بیل گیتس هاو… چون اطمینان داشتند که محصول تلاش و نوآوری و ابتکاراتشان را خودشان درو میکنند، قانون مالکیت معنوی (intellectual property) از اختراعات شان حمایت میکند، امکانات نیرویی و مالی، حقوقی برای محقق کردن تلاششان وجود دارد و مهمتر از همه این ابتکارات توسط انحصارات یک الگاریشی حاکم ربوده نمیشود، بود که در ایالات متحده و نه در مکزیک پرورش می یابد.

نهادهای سیاسی فراگیر، نهادهای سیاسی استثماری

سیاست فرایندی است که از طریق آن یک جامعه قوانینی را که بر آن حکم خواهد راند انتخاب میکند. نهادها در احاطه سیاست اند. اگر نهادهای فراگیری هستند که برای بهروزی اقتصاد کشور مفیدترند، جایشان را به نهادهای اقتصادی استثماری میدهند، بدین دلیل است که منافع برخی افراد یا گروه ها مانند فرادستان حزب کمونیست کره شمالی، یا مالکان مزارع بزرگ نیشکر در آمریکای لاتین و باربادوس، کنگو، و…چنین اقتضا میکند. وقتی بر سر منافع و در نتیجه نهادها درگیری به وجود می آید، نتیجه، بستگی به این دارد که کدام فرد یا گروه در بازی سیاست برنده می شوند. بطور خلاصه در جنگِ نهادها، نتیجه به شیوه توزیع قدرت سیاسی در جامعه بستگی دارد. این نیست که در جامعه آمریکا یا ژاپن یا انگلستان یا کره جنوبی و …جنگ نهادها وجود ندارد.

اگر قدرت در حلقه های محدود و به صورت غیرمشروط تعریف شود، آن گاه «نهادهای سیاسی مطلقه اند» [1]Absolutist . مانند سلطنت های مطلقه ای که در قسمت اعظم تاریخ در سراسر جهان حاکم بود. تحت سیطره نهادهای سیاسی مطلقه از قبیل کره شمالی و در مستعمرات آمریکای لاتین هرکس حکومت را در دست بگیرد قادر است به «هزینه جامعه» نهادهای اقتصادی را در خدمت افزایش قدرت و ثروت خویش قرار دهد.

در مقابل نهادهای سیاسی کثرت گرا[2]Pluralist هستند که قدرت را به طور گسترده درجامعه توزیع می کنند و آن را مقید می سازند. در این جوامع قدرت به جای آن که به یک نفر یا یک گروه اندک واگذار شود در دست ائتلافی گسترده و یا اکثریتی نسبی ازگروه ها قرار می گیرد.

امری که طی چهل و دو سال گذشته مسعود رجوی که خود را نیروی عمده آپوزیسیون مینامد و توسط مراکز جهانی قدرت حمایت مالی و سیاسی میشود، نشان داده بشدت از آن گریزان است. و به چیزی جز در دست داشتن تمام و کمال و مطلقه قدرت راضی نیست. شدت این جزم گرایی استبدادی را بسادگی در اصرار مسعود رجوی بر این خواسته اش، (زمانیکه بطور کامل توسط مردم ایران نفی شده و میشود و جز در یک معجزه! آنهم از نوع نازل شده توسط نیروهای ماوراء الطبیعۀ «نئوکان های آمریکا» نمی تواند رخ بدهد تا بقدرت برسد، و فرقه رجوی نیز خود با هزینه های کلان از جیب مردم ایران و با پیش فروش کردن ایران، با آوردن سخنرانان نئوکان به شوهایش بر احتمال آن معجزه تاکید می کند)، میتوان به وضوح مشاهده نمود. این هنوز در پرت افتادگی خارج از کشور در اوج ایزولایسیون سیاسی و ضعف، برای قدرت و تصاحب مطلقه نهادهای سیاسی اینگونه با نهادهای سیاسی حاکم در جنگ است، وقتی این چنین نیروهایی قدرت نظامی و امنیتی در حاکمیت را نیز در اختیار داشته باشد آنوقت میتوان نتایج آنرا همچون کره شمالی و … مشاهده نمود.

تمرکز قدرت دولتی

از سوی دیگر، روشن است که پیوندی تنگاتنگ میان کثرت گرایی (نهادهای سیاسی فراگیر) و نهادهای اقتصادی فراگیر وجود دارد. اما در کره جنوبی اگر نهادهای اقتصادی فراگیر هستند صرفا بدلیل نهادهای سیاسی کثرت گرای شان نیست. بلکه قدرت و تمرکز کافی دولت در این زمینه تعیین کننده است. در سومالی در شرق افریقا مدت هاست که قدرت سیاسی بطور گسترده ای تقریبا به صورت کثرت گرا در جامعه توزیع شده است. در حقیقت هیچ قدرت واقعی که بتواند اعمال کسی را کنترل و یا تصویب کند وجود ندارد. جامعه به طوایف بشدت متخاصم تقسیم شده است که هیچ یک نمی تواند بر دیگری تفوق بیابد. قدرت هر طایفه تنها با تفنگ طایفه دیگر محدود می شود. چنین توزیع قدرتی به نهادهای فراگیر نمی انجامد. بلکه به هرج ومرج منجر میشود.

ماکس وبر که مشهورترین و پذیرفته شده ترین تعریف را از دولت ارائه کرده است مشخصه دولت را «داشتن حق انحصاری برای اعمال خشونت در جامعه» می داند. بدون چنین انحصاری و درجه ای از تمرکز که لازمه آن است، دولت نمی تواند نقش خود را به عنوان ضامن نظم و قانون ایفا کند. چه رسد به تامین خدمات عمومی و تشویق به تنظیم فعالیت های اقتصادی. اگر دولت از این قدرت برخوردار نباشد بزودی به مانند سومالی در آشوب فرو میرود. آنچه بعد از انقلاب مشروطه در تضاد بین مجلسی که خود رانماینده مردم ودولت رادشمن خود و مردم میدانست منجر به ناپایداری سیاسی و هرج و مرجی شد که هیچ دولتی نمی توانست بیش از چند ماه دوام آورد و در نهایت جامعه تن به استبداد رضا خانی که توسط کودتای دولت استعمار انگلیس برای ایرانیان تدارک دیده شده بود داد.

 در صحت این نظریه که تمرکز ضروری پیشرفت جامعه است، پیشرفتهایی بود که در دوران رضا شاه هرچند با استبداد و سرنیزه در ایران صورت گرفت. هرچند این گونه تمرکز ها پیشرفت هایی را به همراه می آورد ولی به توسعه پایدار که لازمه شرکت تمامی اقشار مردم و فراهم شدن همتراز امکانات و فرصت ها و امنیت شغلی و اقتصادی و مالکیت است، منجر نمی شود. رضا شاه همچون فرزندش محمدرضا ضمن برقراری نهادهای مطلقه که ضامن سقوط اقتصادی کشور است، تلاش داشتند یک تنه به رونق اقتصادی کشور یا همان تمدن بزرگ جامه عمل بپوشانند. باطل بودن این سیاست ها را علیرغم پمپاژ دلارهای نفتی دهه 1970 با گران شدن قیمت نفت و ثروت مند شدن دولت، که منجر به شکست و فروپاشی دولت پهلوی دوم شد میتوان شاهد آورد. تمرکز قدرت سیاسی در دولت باید همراه با نهادهای سیاسی فراگیری و جهت فراهم کردن نهادهای اقتصادی فراگیر بخدمت گرفته شود نه برای دزدی دارائی های مردم (2000 روستا را رضا شاه در دوره حکومتش به زور از صاحبان آن تصاحب کرد) توسط صاحبان قدرت.

در قسمت دوم این مجموعه مقالات بحث شد که تصادفی نبود که وقتی در 1618 کمپانی ویرجینا به مهاجرانی که پیش از آن سعی در بیگاری کشیدن از آنها داشت، زمین و آزادی از قراردادهای شان[3]قراردادهای ظالمانه ای که کمپانی ویرجینیا به مهاجران قبل از انتقال آنها به مستعمرات خود به آنها تحمیل میکرد را اعطا کرد، یک سال بعد مجمع عمومی خواستار حکومت خودمختار مهاجران شد. مهاجران که تلاش کمپانی را برای زورگویی دیده بودند نمی توانستند بدون تحکیم حقوق سیاسی خود به حقوق اقتصادی اعطا شده اعتماد کنند. در عمل نیز چنین اقتصادهایی قابل دوام نیستند. در حقیقت ترکیب «نهادهای فراگیر» و «نهادهای استثماری» معمولا بی ثبات است. همچنین «نهادهای اقتصادی استثماری» تحت حاکمیت «نهادهای سیاسی فراگیر»، نیز نمی تواند برای مدتی طولانی پابرجا بماند. به همین ترتیب نهادهای اقتصادی فراگیر نمی تواند از طریق نهادهای سیاسی استثماری پشتیبانی شوند. یا متقابلا خود از چنین نهادهای سیاسی حمایت کنند. نهادهای اقتصادی فراگیر یا به سود گروه اندکی که قدرت را در دست دارند به نهادهای استثماری تبدیل خواهند شد و یا پویایی اقتصادی ناشی از آنها، نهادهای سیاسی استثماری را بی ثبات می سازد و راه را برای ظهور نهادهای سیاسی فراگیر می گشاید. نهادهای اقتصادی فراگیر هم چنین میل به کاهش منافعی دارند که نهادهای سیاسی استثماری برای طبقه حاکمه ایجاد میکنند. آنها این نهادها را با رقابت های بازار مواجه و به اجرای قراردادها و رعایت حقوق مالکیت بقیه جامعه مقید می نمایند.

البته این نظریه جدید بدان معنا نیست که تحت سیطره نهادهای استثماری (اقتصادی و سیاسی)، رشد هرگز صورت نخواهد گرفت یا تمام نهادهای استثماری ماهیت یکسا و برابر دارند. در قسمت های بعدی این مقالات با جزئیات به آن پرداخته خواهد شد.  

تـخــریب خــلاق

شاید به نظر برسد که ایجاد نهادهایی که بهروزی اقتصادی را در بردارند به نفع همگان است. آیا همه شهروندان، همه سیاستمداران و  حتی دیکتاتورهای چپاولگر نمی خواهند کشورشان تا حد ممکن ثروتمند شود؟ گذشته از نمونه های وطنی رضا خان [4]سرمنشاء دارائیهای رضا پهلوی و مشروعیت آن و محمدرضاشاه [5]سرمنشاء دارائیهای رضا پهلوی و مشروعیت آن (از دوره پدرش) قسمت آخر فرزندش که بگذریم، بگذارید به کنگو برویم که در سال 1960 از استعمار بلژیک استقلال یافت. کنگو طی سالهای 97-1965 تحت حکومت «جوزف موبوتو» به عنوان یک جامعه سیاسی مستقل بی وقفه افت اقتصادی و افزایش فقر را تجربه کرد. این روند با سرنگونی او توسط «لورنت کابیلا» ادامه یافت. موبوتو و اطرافیانش به ثروتهای افسانه ای رسیدند. در زمین های قصرش جت کنکورد که از ایر فرانس اجاره میکرد! میتوانست فرود بیاید. کاخ های بیشماری در بلژیک خرید… همزمان مردم کنگو در فقر و فلاکت بیشتری فرو میرفتند. آیا بهتر نبود بجای این فرایند نهادهای اقتصادی را به وجود میآورد که هم مردمش ثروتمند میشدند و هم خودش بجای اجاره کنکورد یکی از آنها را می خرید، ارتشی قویتر می ساخت؟ متاسفانه جواب به این سوال منفی است.

نهادهای اقتصادی که محرکه های پیشرفت اقتصادی را بوجود می آورند می توانند همزمان با این امر، قدرت را به گونه ای باز توزیع کنند که دیکتاتور چپاولگر و دیگر افرادی که داری قدرت سیاسی هستند در آمدشان کاهش یابد. رشد اقتصادی که می تواند توسط نهادها ایجاد شود برندگان و بازندگانی دارد.

همین انقلاب صنعتی که بنیان های بهروزی اقتصادی در کشورهای ثروتمند را پایه ریزی کرد، خود گواه این امر است. آن انقلاب بر زنجیره ای از تغییرات فناورانه راهگشا در زمینه نیروی بخار، حمل و نقل و تولیدات نساجی تمرکز داشت. مکانیکی شدن کارها اگر چه به افزایش عظیم درآمدها انجامید و در نهایت به بنیان جامعه صنعتی مدرن تبدیل شد، اما برخی به تلخی با آن مخالفت کردند. این مخالفت از سر جهل و کوته بینی نبود، بلکه منطقی کاملا منسجم داشت. رشد اقتصادی وتغییر فناورانه با چیزی همراه بود که اقتصاددان بزرگ «جوزف شوم پیتر»[6]Joseph Schumpeter آن را «تخریب خلاق» [7]Creative Destructionمی نامید. نو جایگزین کهنه میشود.

ریشه مخالفت با نهادهای اقتصادی فراگیر غالبا ترس از «تـخریب خـــلاق» است. تاریخ اروپا مملو است از پیامدهای تخریب خلاق. در آستانه انقلاب صنعتی، گسترش صنایع، کارخانجات، و شهرها منابع را از زمین و اشراف زمیندار دور میکرد. بازرگانانی ظهور میکردند که امتیازات تجاری غصبی آنها و یا اعطا شده توسط پادشاه را زیرپا میگذاشتند. شهر نشینی و پیدایش آگاهی اجتماعی در طبقه متوسط و کارگر  نیز انحصار سیاسی اشراف زمیندار را به چالش میکشید. بنابراین با فراگیر شدن انقلاب صنعتی اشراف فقط منافع اقتصادی خود را از دست نمی دادند، بلکه هم چنین در معرض این خطر قرار داشتند که به بازندگان سیاسی این فرایند تبدیل شوند و قدرت سیاسی خود را از دست بدهند.  از همین روی معمولا جریان مخالف نیرومندی را علیه صنعتی شدن شکل می دادند. (که در قسمت های بعدی به نمونه های تاریخی آن در کشورهای مختلف اروپایی و آسیایی و…خواهیم پرداخت)

حتی پیشه وران که مهارت دستی شان با مکانیکی شدن کارها جایگزین می شد نیز با گسترش صنعت مخالفت می کردند.  عده بسیاری علیه صنعت سازماندهی و دست به شورش و تخریب دستگاه هایی که معیشت شان را مختل کرده بود پرداختند. این افراد را «لودیت» مترادف مقاومت در برابر فناوری شناخته می شود. خانه «جان کی» مخترع «ماسوره پرنده» که پیشرفت قابل توجهی در مکانیکی کردن نساجی ایجاد کرد را در 1753م به آتش کشیدند. همین رفتار را با «جیمزهراگریوز» مخترع «الاغ نخ ریس» که انقلابی در ریسندگی بوجود آورده بود کردند.

مخالفت پیشه وران و حتی اشراف که قدرت سیاسی نیز داشتند بدلیل نهادهای سیاسی فراگیر موجود نتوانست مانع از پیشرفت صنعت در انگلستان شود. اما در امپراطوری های اطریش، مجارستان و روسیه که اشراف چیز بیشتری برای از دست دادن داشتند و نهادهای سیاسی محدود کننده ای نیز نبود، مسیر صنعتی شدن را مسدود کردند. و از کشورهای غرب اروپا در قرن 19 عقب ماندند.

نتیجه اینکه حلقه قدرت معمولا در برابر پیشرفت اقتصادی و موتورهای بهروزی می ایستند. چرا که، رشد اقتصاد تنها فرایند به کارگیری ماشین الات و ایجات جمعیتی باتحصیلات بالا نیست، بلکه شامل فرایندی از دگردیسی و بی ثبات سازی و همراه با دامنه وسیع از «تخریف خلاق» نیز هست.

بنابراین رشد و توسعه تنها در صورتی ادامه می یابد که توسط «بازندگان اقتصادی» که پیش بینی می کنند در اثر آن امتیازات شان از بین میرود و نیز توسط «بازندگانی سیاسی» که در وحشت از دست دادن قدرت خود هستند، با انسدد روبرو نشود.

منطقی که بیان میکند، چرا قدرتمندان الزاما مایل به ایجاد نهادهای اقتصادی ای نیستند که به پیشرفت یاری می رسانند، در مورد نهادهای سیاسی که آنان بر می گزینند نیز صادق است.  مردمی که ازنهادهای سیاسی استثماری آسیب می بینند نمی توانند امیداوار باشند که حاکمان مستبد داوطلبانه نهادهای سیاسی را تغییر دهند و به باز توزیع قدرت در جامعه بپردازند. تنها راه تغییر این نهادها مجبور کردن طبقه حاکمه به ایجاد نهادهای متکثرتر است.

بررسی توسعه تحت نهادهای سیاسی استبدادی

 

طبق یافته های جدید، رشد و بهروزی، با نهادهای فارگیر سیاسی و اقتصادی مرتبط است و نهادهای استثماری همواره فقر و روکود به همراه می آورند. البته این نظریه جدید بدان معنا نیست که تحت سیطره نهادهای استثماری (اقتصادی و سیاسی)، رشد هرگز صورت نخواهد گرفت یا تمام نهادهای استثماری ماهیت یکسا و برابر دارند. دو نمونه متفاوت ولی مکمل وجود دارد که درقالب آنها «رشد» در چارچوب نهدهای سیاسی استثماری واقع می شود.

در نمونه اول، طبقه حاکمه باید بتواند منابع را مستقیم به فعالیت هایی با بهره وری بالا که تحت سیطره اوست تخصیص دهد. در چنین شرایطی رشد ممکن است. ولو نهادهای اقتصادی استثماری باشند.

جزایر کارائیب

در فاصله قرون 16 تا 18 میلادی بیشتر مردم در جزایر کارائیب برده بودند و با شرایطی رقت بار در مزراع بزرگ کار میکردند. بسیاری از گرسنگی و خستیگی می میردند. اقلیتی فرادست یعنی مالکین کشتزارها تمام قدرت سیاسی را در باربادوس، کوبا، هائیتی و جامائیکا در اختیار داشتند و تمامی دارایی ها از جمله بردگان را در تملک خود گرفته بودند. با وجود این استثمار بی رحمانه که شیره جان توده مردم را می کشید، این مجموعه جزایر از جمله ثروتمندترین نقاط جهان به حساب می آمد. چرا که شکر تولید شده خود را به جهان صادر میکردند. مشکل وقتی شروع شد که نتوانستند انحصار فروش شکر را حفظ و بنابراین باید تنوع در تولید ایجاد میکردند.

درس بزرگ اتحاد جماهیر شوروی

نمونه دیگر رشد اقتصادی وصنعتی شوروی در زمان برنامه پنج ساله اول در 1928تا دهه 1970 است. هرچند نهادهای اقتصادی و سیاسی به شدت استثماری بودند. و محدودیت های سنگینی بر بازارها اعمال می شد. با این حال شوروی توانست به رشد سریع اقتصادی دست یابد. زیرا موفق شد با بهره گیری از قدرت دولت، منابعی را که در بخش کشاورزی به گونه ای بسیار نا کارآمد مورد استفاده قرار میگرفت به سوی صنعت سوق دهد.

تا پیش از 1928 بیشتر مردم روسیه در بیرون شهرها بعنوان کشاورزان خرده پا با فناوری ابتدایی زندگی میکردند و محرک های اندکی برای بهره وری وجود داشت. بنابراین بازتخصیص این نیروی کار به صنعت، ظرفیت اقتصادی ناشناخته و عظیمی به وجود می آورد. صنعتی سازی استالین یک شیوه ظالمانه برای رهاکردن این ظرفیت بود. طوریکه بین 60-1928 درآمد ملی شوروی 6% در سال رشد کرد. که احتمالا سریع ترین جهش رشد اقتصادی در طول تاریخ تا آن زمان بود. رشدی سریع نه از طریق فناوری بلکه با بازتخصیص نیروی کار و انباشت سرمایه از طریق ایجاد ابزارآلات و کارخانجات جدید پدید آمد. یعنی صنعت در شوروی همان نقش شکر در جزایر کارائیب را بازی میکرد. این رشد برق آسا حتی بسیاری در غرب و حتی سازمان سیا و خود روسها را فریفت.

درزمان پیروزی انقلاب اکتبر، به موازات جنگ داخلی که انگلیس و فرانسه و آمریکا در آن با حمایت از سفیدها شرکت داشتند، هیاتی به سرپرستی «ویلیام بولیت» با همراهی روشنفکر و روزنامه نگار کهنه کار «لینکلن استفنز» [8]Lincoln Austin Steffensکه در زمینه افشای فساد و شیاطین سرمایه داری شهره عام و خاص بود برای ملاقات لنین اعزام شدند. استفنز در زندگینامه اش در مورد “ظرفیت عظیم نظام شوری” چنین می نویسد:

 

«روسیه یک دولت انقلابی با برنامه ای تحول آفرین بود. برنامه آنها به عمر شیاطین چون فقر، ثروتمندان، سوء استفاده های مالی، امتیازات ویژه، استبداد و جنگ به صورت مستقیم پایانی نمی داد، بلکه به جست وجوی موجبات پیدایش آنها می رفت و به حذف این علل می پرداخت. آنها یک دیکتاتوری برپا کرده بودند که از سوی اقلیتی کوچک و آموزش دیده حمایت می شد تا تربیت علمی تاره ای از نیروهای اقتصادی را ایجاد و آن را برای چند نسل حفظ کنند، که نخست به یک دمکراسی اقتصادی و سرانجام به دمکراسی سیاسی منتج می شود.»  

 

استفنز در بازگشت از ملاقات لنین، به دیدار دوست قدیمی خود «جو دیویدسون» رفت که درحال ساختن مجسمه نیم تنه یک بانک دار ثروتمند بنام «برنارد باروک» بود. باروک از او سوال کرد: «از روسیه برگشتی؟» استفنر گفت:

«من از آینده بارگشته ام و راه حلش جواب می دهد».

نیکیتا خورشچف[9]Nikita Khrushchev در یک سخنرانی لاف زنانه خطاب به غرب گفت:

«ما شمارا به خاک خواهیم سپرد»

درسالهای 1977 پل سامولسون(Paul Samuelson) یک اقتصاددان انگلیسی برنده جایزه نوبل اقتصاد،  دریک کتاب درسی دانشگاهی معتبر نوشت (نقل به مضمون):

 

“اقتصادهای به سبک شوروی از لحاظ رشد اقتصادی، فراهم کردن اشتغال کامل، ثبات قیمت ها و حتی از نظر تربیت مردمانی که برای مصلحت بشریت فداکاری میکنند، نسبت به اقتصاد سرمایه داری برتری دارند. سرمایه داری فرسوده و بیچاره غرب صرفا به لحاظ تامین آزادی های سیاسی بهتر عمل کرده است.”

ساموئلسون حتی در نسخه 1961این کتاب نوشت:

درآمد شوروی تا سال 1984 یا حداکثر 1977 از ایالات متحده پیشی می گیرد.

با گذشت زمان در چاپ1980 دو تاریخ فوق را به 2002 تا 2012 تغییرداد!؟  اما سرنوشت این رشد و توسعه را همه میدانیم. استالین با تصاحب محصولات کشاورزان و استفاده از آن برای تغذیه مردمی که در حال ساخت کارخانجات جدید و کار در آنها بودند، قصد رشد صنعت را داشت. اما پیامدش برای مردم روستایی فلاکت بار بود. مزارع اشتراکی هیچ گونه محرکی برای سخت کوشی افراد باقی نمی گذاشتند. از همین رو تولید به شدت سقوط کرد. هرچه تولید میشد توسط سیستم استالین ستانده میشد، طوریکه چیزی برای خوردن روستایی باقی نمی ماند و مردم  از گرسنگی می مردند. در پایان برنامه حدود شش میلیون نفر در اثر قحطی جان خود را از دست دادند. صدها هزار نفر در مزارع اشتراکی بدلیل مقاومت در برابر این استثمار، بقتل رسیدند و یا به سیبری تبعید و آنجا جان باختند. “آمار وحشتناکی از بی انگیزگی کارگران و مجازات آنها مانند، بین 55-1945م بالغ بر 36میلیون نفریک سومِ جمعیت بزرگسال به علت چنین تخلفاتی مجرم شناخته شدند منتشر شد. از این عده 15میلیون نفر زندان، 350هزار نفر تیرباران شدند، و هرساله یک میلیون نفر بدلیل تخلفات کاری به زندان می رفتند، وجود دارد.” [10]Robinson James, Acemoglu Daron, Why Nations Fail: The Origins of Power, Prosperity, and Poverty, 1st. ed. Crown Publishers, New York, 2012 p185 خطرناکتر اینکه دنباله روهای استبداد استالین همچون امثال مسعودرجوی مصمم اند، همین شیوه استالین را همانگونه که با “موفقیت“!!! در درون تشکیلاتشان در عراق به اجرا گذاشتند!!! با قدرت گرفتن در ایران فردا که امیدوار است بدست نئوکان ها برایش فراهم شود به اجرا درآورد!!

مهمترین درس

مهم ترین درسی که این تجارب به جهانیان می آموزد، آن است که «نهادهای استثماری» به دو دلیل نمی توانند تغییرات فناورانه پایدار ایجاد کنند: نبود محرک های اقتصادی و مقاومت طبقه حاکم در برابر چنین تغییراتی. بعلاوه وقتی تمامی منابعی که پیش تر به صورت ناکارآمد مورد استفاده قرار می گرفتند به صنعت اختصاص داده شد، دیگر جایی برای دستوری عمل کردن باقی نمی ماند، تا دستاوردهای اقتصادی بیتشر به همراه آورد. بعداز آن بود که نظام اقتصادی شوروی با چنان فقر نو آوری و ضعف محرک های اقتصادی برخورد کرد که آن را از هرگونه پیشرفت باز داشت و به فروپاشی کشاند.  تنها بازمانده فناورانه از فروپاشی اقتصادی- سیاسی نظام شوروی، سفر به فضای «یوری گاگاراین» و «تفنگ کلاشینکفAK 47 » است.

در نمونه دوم: دراین نوع رشد تحت «نهادهای سیاسی استثماری» زمانی روی میدهد که شرایط به «نهادهای اقتصادیِ نسبتا فراگیر» اجازه توسعه می دهد. آنهم وقتی طبقه حاکم اطمینان کامل دارد که جابه جایی بسمت نهادهای فراگیر اقتصادی ، قدرت سیاسی آنها را تهدید نخواهد کرد.

مبانی توسعه کـره جنوبی

صنعتی شدن شتابان کره جنوبی در زمان «ژنرال پارک» [11]Park Chung hee   یکی از این نمونه هاست. اوکه با کودتا1961  بقدرت رسید، کره بشدت تحت حمایت آمریکا بود و نهادهای فراگیر اقتصادی رواج داشت. رژیم استبدادی پارک از جانب بهبود اقتصادی احساس امنیت می کرد. چرا که از جانب نهادهای اقتصادی استثماری پشتیبانی نمی شد. پارک در سال 1972 بدنبال کاهش محبوبیتش حکومت نظامی اعلام کرد و با تغییر قانون اساسی یک حکومت مطلقه را براه انداخت و سرکوب ها شروع شد. پارک در اکتبر 1979 با تغییر سیاست آمریکا، همزمان با سرنگونی شاه در ایران توسط دوست دیرینه اش رئیس اطلاعات مرکزی کره بدنبال اعتراضات دانشجویان در یک خانه امن ترور شد. پس از آن یک کودتای نظامی دیگر به رهبری «چان دوهان» [12]Chun Doo Hwan   صورت گرفت او قدرت را به «رو تای وو»[13]Roh Tae Woo سپرد. «رو تای وو» اصلاحاتی سیاسی را آغاز کرد و پس از 1992 به تحکیم یک دمکراسی تکثرگرا در کره جنوبی منجر شد. چنین فرایندی در شوروی رخ نداد.

اگر چه «نهادهای استثماری» می توانند رشد محدودی ایجاد کنند، معمولا رشد اقتصادی پایدار به وجود نخواهند آورد و مطمئنا این رشد همراه با «تخریب خلاق» نیست. وقتی نهادهای سیاسی و اقتصادی هردو استثماری باشند انگیزه ای برای «تخریب خلاق» و تغییر فناورانه وجود نخواهد داشت. ممکن است دولت برای دوره ای موفق به ایجاد رشد سریع اقتصادی از طریق تخصیص دستوری منابع و افراد باشد. همچون نمونه اختصاص منابع نفتی به بعضی تحرکات اقتصادی در زمان محمدرضا شاه. اما این فرایند مبتلا به محدودیتهای ذاتی است و زمانی که اقتصاد به مرزهای این محدویت ها برسند رشد متوقف میشود. همانگونه که در 1970در شوروی روی داد. در این زمان در پایان رشد اقتصادی، تغییر فناورانه در بیشتر بخش های اقتصادی شوروی اندک بود. هرچند توانستند با تزریق منابع فراوان به بخش نظامی، فناوری های خود را در این حوزه توسعه دهند و حتی برای دوره ای کوتاه در رقابت فضایی و هسته ای از ایالات متحده پیشی بگیرند. این رشد بدون تخریب خلاق و بدون بنیان های گسترده برای نوآوری های فناورانه نمی توانست پایدار باشد و به صورتی غیر منتظره به پایان رسید.

گذشته از این، در نهادهای سیاسی استثماری و حکومت های سلطه گر همواره مبارزه ای نهفته (جنگ درونی قدرت) برای در دست گرفتن قدرت وجود دارد که به طور دوره ای شدت می گیرد و با تبدیل شدن به جنگ داخلی و گاهی سقوط  وفروپاشی ، نابودی این رژیم ها را به بار می آورد. درهرحال وقتی نهادهای سیاسی استثماری هستند همواره این خطر وجود دارد که نهادهای اقتصادی فراگیر را به نفع خود به نهادهای اقتصادی استثماری بدل کنند.

پایان قسمت چهارم

 

ادامه دارد.

=============

مطالب مرتبط

مسلح کردنِ دمکراسی یا  مسلح شدنِ به دمکراسی،  قسمت اول:منولوگیسیم منادی استبداد

مسلح کردنِ دمکراسی یا  مسلح شدنِ به دمکراسی قسمت دوم: از سرنوشت تشکل مجاهدین و مسعود رجوی چه درسی گرفته میشود

مسلح کردن دمکراسی بجای مسلح شدن به دمکراسی، قسمت آخر: جامعه خارج از کشورکدام است؟ مبارز؟ تماشاچی؟ مسئله؟

=========

قسمت اول:  (عباس میرزا) چـــه بکنم …؟ یافته های جدید علم اقتصاد و عدم توسعه یافتگی کشورها

قسمت دوم:(عباس میزا) : چـــه بکنم …؟بررسی ریشه و علل دیگر توسعه یافتگی و عدم توسعه یافتگی

قسمت سوم– (عباس میرزا): چـــه بکنم …؟  بررسی اثر عواملی چون فرهنگ و دین و ژن و…بر توسعه

قسمت چهارم :(عباس میرزا) چـــه بکنم…؟ نهادهای اقتصادی فراگیر، نهادهای اقتصادی استثماری

قسمت پنجم: (عباس میرزا) چـــه بکنم که…؟چرا قدرت های سیاسی در مقابل انقلاب صنعتی می ایستادند؟

قسمت ششم-آخـر :(عباس میرزا) چـــه بکنم… ؟ نگاهی به توسعه ایـران و ژاپـن

======

قسمت چهارم نقد شریعت مسعودرجوی، داعش ایرانی را از دادگاههای انقلابش بشناسید، دجالی که حامی دادگاههای انقلاب خلخالی است، برای فرار به جلو فراخوان به دادگاه بین المللی میدهد

References   [ + ]

1. Absolutist
2. Pluralist
3. قراردادهای ظالمانه ای که کمپانی ویرجینیا به مهاجران قبل از انتقال آنها به مستعمرات خود به آنها تحمیل میکرد
4. سرمنشاء دارائیهای رضا پهلوی و مشروعیت آن
5. سرمنشاء دارائیهای رضا پهلوی و مشروعیت آن (از دوره پدرش) قسمت آخر
6. Joseph Schumpeter
7. Creative Destruction
8. Lincoln Austin Steffens
9. Nikita Khrushchev
10. Robinson James, Acemoglu Daron, Why Nations Fail: The Origins of Power, Prosperity, and Poverty, 1st. ed. Crown Publishers, New York, 2012 p185
11. Park Chung hee
12. Chun Doo Hwan
13. Roh Tae Woo

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes